- ادب پژوهش و پژوهشگری - 4 شهریور 1399
نوازش نسیم بهاری و خنک صبحگاهی، چنان خوابش را پراند که صد رحمت به پریدن تیر از تیرکمان بچههای محله؛ و پیام آن چیزی جز جمع کردن سریع وسایل و راه افتادن برای گردش یکروزه در دل طبیعت نبود. هفته پیش برنامه این سفر را ریخته بود؛ و با خودش قرار گذاشته بود پس از یک هفته کار مأموریتی، ذهنش را استراحتی بدهد تا ارّه را تیزتر کند! جادههای پرپیچوخم دوطرفه، جنگلهای انبوه و کوههای ملایم را پشت سر میگذاشت تا به مکانی که از قبل تعیین کرده بود، برسد؛ و پس از ساعتی رسید… .
فضا کاملاً بکر بود، گویا هنوز انسانی، مخصوصاً از نوع کوهخوارش به آنجا راه نیافته بود. غرش سنگهای داخل رودخانه و سایه درختان قد کشیده بلوط و فندق، فضای بهشدت خنک و باطراوتی را رقم زده بود. نور خورشید هم از لابلای برگها، روی آب رودخانه میافتاد و پونههای وحشی و نعناهای معطر آبتنی میکردند. اندکی پس از رسیدنش که گذشته بود، خانوادهای با چهار بچه قد و نیم قد رسیدند و کمی آنطرفتر از آنها اتراق کردند. از قبل با خودش قرار گذاشته بود که میخواهد ذهنش را کمی از همه مفاهیم حکمرانی، حکمرانی پژوهش، جامعهشناسی و فلسفه علم، وضعیت علم ایران و … که مأموریتش میدانست، آزاد کند؛ از قیلوقال مدرسه حالی دلم گرفت/ چندی رویم و خدمت معشوق و می کنیم؛ ولی باز هم نتوانست.
آببازی کودکانی که تازه رسیده بودند و صدا و طراوت آب، آنچنان با دلش بازی کرد که نتوانست دوام بیاورد و پاچه را بالا زد تا خنکی آب را به جان بگیرد. گوشه دیگری پسرکی را دید که خارج از هیاهوی بازی برادر و خواهرانش، نشسته و با پونهها بازی میکند؛ شاید دو سالش تمام نشده بود؛ با دستان کوچکش برگهای پونههای کوچکتر را میچید و آنها را از طرفین میکشید تا برگ پاره میشد و باز میرفت سراغ پونه دیگری. ذهنش را خیلی درگیر کرد؛ سراغ پسرک رفت و با لهجه بچهگانه پرسید: عزیزم چرا برگها را میکشی پاره میکنی؟ بچه با اشاره به پونههای قد کشیده و بزرگتر، پاسخ داد: می خوام این کوچکها هم مثل آنها بزرگ بشوند… خواهناخواه قرارش شکسته شد؛ با خودش فکر کرد «این بچه فکر میکند که با کشیدن برگها، آنها بزرگ میشوند؛ این نوع نگاه، دقیقاً شبیه همان نگاه مکانیکی و سخت به مقوله راهبری و حکمرانی است.» لحظاتی در لاک خود فرو رفت، فکرش درگیر هزاران جا شد: فرآیند تصویب موضوع پایاننامه در دانشکده، فرآیند جذب پروژه از دولت، جریان اعطای گرنت های پژوهشی داخلی، فراخوانهای پژوهشی بخشهای مختلف کشور، پروژههای کسر خدمت سربازی، نحوه برخورد برخی موسسههای پژوهشی با پژوهشگران و … که یک نقطه مشترک در همه آنها وجود دارد و آنهم دیدن پژوهشگر به شکل بسیار منفعل و مسلوبالإراده است؛ یعنی عدهای بنشینند و قانون وضع میکنند و بگویند باید بشود و اصلاً ارادهای برای پژوهشگر قائل نباشند؛ بعدش هم کاری ندارند که این قانون یا خطمشی اطاعت شد یا نه؟ فقط میگویند باید بشود؛ و ضمانت اجرایی هم برای آن دارند و آنهم تنبیه است؛ اگر کسی قانون را عمل نکرد، تنبیه میشود و …؛ ولی آیا پژوهش و پیشرفت هم مثل آن برگ پونه در دست پسرک است که با کشیدن آن، بزرگ بشود؟ یا اینکه پسرک با کشیدن برگ برای بزرگ کردن آن، فقط آن را تباه میکند؟ آن پونهها واقعاً با کشیدن برگهای آن بزرگ میشدند؟ معلوم است: نخیر، بلکه برگها اینطوری پاره میشوند و از بین میروند. شرایط رشد پونه و راهبری پژوهش قطعاً مسیری جز کشیدن برگهای آن و وضع قوانین سلسهمراتبی و بالا به پایین محض است.
یک ربع گذشت و پسرک همچنان در حال بزرگ کردن پونهها بود! و البته نیت خیری هم داشت، بالاخره میخواست آنها زودتر بزرگ بشوند و ثمر بدهند، ولی نمیدانست که راهش این نیست. وارد صحبت با پسرک شد؛ نمیدانست چطوری به او بگوید؛ گفت: ببین عزیزم، این پونهها اینطوری رشد نمیکنند، باید فقط شرایطش را فراهم بکنی، آنوقت خودشان رشد میکنند. پسرک گفت: خب شرایطش چه هستند؟ گفت: مثلاً آب بدهی، خاک خوب، نور خورشید و مواد معدنی مورد نیاز. پسرک هنوز برگها را بزرگ میکرد.
دوباره ذهنش درگیر شد، واقعاً برای حکمرانی و راهبری پژوهش هم نیاز است که شرایط آن فراهم بشود، نه اینکه حکمران بهطور مستقیم وارد بشود و موضوع و روش و رویکرد را تعیین بکند؛ بلکه تصمیم نهایی برای پژوهش، توسط خود پژوهشگر گرفته میشود و حکمران برای تحول و تغییر در پژوهش، باید فقط شرایط را مهیا کند. اگر تصمیمگیرنده برای چگونگی پژوهش، خود پژوهشگر نباشد، چیزی که درمیآید قطعاً پژوهش نیست، بلکه یک کار رفع تکلیفی پوچ و بیثمر است. کاش این پسرک این اصل را میفهمید که «آبوخاک از من؛ برگهای معطر پونه از تو…»؛ یعنی من فقط شرایط را آماده میکنم و تو رشد میکنی و ثمر میدهی و من از آن میوه استفاده میکنم؛ بنابراین قانونگذاری صرف به معنای اطاعت صددرصدی پژوهشگران یا تغییر رفتار پژوهشی نیست؛ باید به فکر تحلیل تغییر رفتار پژوهشی و اطاعت پژوهشگران بود و این مستلزم نوع خاصی از قانونگذاری و ضرورتی برای تحلیل تحقق رهاوردهای قانون و تحلیل اطاعت قبل از تصویب قانون است.
از فرط خنکی آب، پاهایش یخزده بود ولی درگیری ذهنش، از پاها غافلش کرده بود. برای بار دیگر طائر خیالش پرواز کرد به سمت کلاسهای این ترمشان در زمینه نظریههای حکمرانی. واقعاً آنچه به یک تمدن نظم میدهد رابطه تبعیت است؛ رابطه حاکم و محکوم؛ این تبعیت در قالبهای مختلفی در جامعه رخ میدهد، ممکن است گاهی سلسلهمراتبی و بالا به پایین باشد، گاهی شکل بازاری و طرفینی به خود بگیرد و گاهی هم تبعیت، از جنس قرار گرفتن در یک شبکه باشد که بهنوعی همه مساوی هستند. ولی در جهان واقعی هیچیک از این سهگانه بهصورت منفرد وجود ندارند، بلکه ترکیبی از آنها روابط تبعیت و اطاعت را رقم میزنند. شرایطی که به خاطر ماهیت پژوهش و علم، در حکمرانی پژوهش ضروری است، بیشتر ترکیبی از سنخ شبکهای و تا حدودی بازاری و به اندازه بسیار کمی سلسلهمراتبی و بالا به پایین است. اصلاً اجتماع علمی از سنخ شبکه علمی است و راهبری آن نیازمند چیزی از جنس مکانیسمهای راهبری شبکه است. اصل مقوم در یک شبکه اعتماد است؛ و مهمترین و مؤثرترین عامل و ابزار راهبری و نفوذ نیز گفتگو و ارتباط در قالبهای مختلف است. حضور نگاههای بازاری (طرفینی و مبتنی بر عرضه و تقاضا) و سلسلهمراتبی (بالا به پایین و بخشنامهای و آییننامهای) نیز در تخصیص منابع و مشروعیتبخشیها دیده میشود.
سه بچه دیگر که رودخانه را رد کرده بودند و آنطرف بودند، وقتی دیدند او پیش پسرک پونهچین نشسته و با او صحبت میکند، شروع کردند به آببازی با او. بچهها در عرض دو سه دقیقه کلاً خیسش کردند؛ بازی خوبی شکل گرفته بود… چقدر سریع توانسته بود با آنها ارتباط بگیرد؛ دلگرم از این ارتباط و مرابطه گرم و معصومانه با بچهها بود که خاطرش با آیه 200 سوره مبارکه آلعمران تزیین شد؛ «… و رابِطو…»؛ از این جالبتر، یادش آمد که علامه طباطبایی هم ذیل این آیه تفسیر مهمی آوردهاند و مباحث مربوط به اجتماع و حکومت اسلامی را در آن بیان نمودهاند. آنجا هم علامه از چرایی عدم تبعیت از قانون (به تعبیری عدم تغییر رفتار در اثر قانونگذاری صرف) سخن گفتهاند و اینکه چه میشود برخی قوانین به اثر نمیرسند؟ پاسخش واضح است، چون انسان اراده دارد و میتواند قانون را بهراحتی دور بزند؛ یعنی اگر نخواهد قانون را اجرا کند، اجرا نمیکند، به همین راحتی؛ ولی راهحلش زیاد کردن قانون است؟ یا طی کردن مسیر دیگری برای تغییر رفتار (که خود رهاورد قانون است)؟ اکنون اکثراً اولین و آسانترین راهحل را انتخاب میکنند و پیش بهسوی شش قفله کردن پژوهشگر در قوانین پژوهشی یا … میروند؛ ولی راهحل دوم مغفول است؛ حداقل باید قبول کنند که برای تغییر محتوای پژوهش، باید شرایط را تغییر بدهند که تصمیم پژوهشگر در آن شکل میگیرد، نه بهطور مستقیم تصمیم پژوهشگر را عوض کنند؛ چون اصلاً نمیتوانند.
مادر بچهها آمد سراغشان؛ دو ساعت از نشستن او در آب گذشته بود. قدری از پونههای خوشبوی کنار رود را چید و آمد که در محل اتراقش صبحانه و چای کوهی را بار بگذارد. او از پسرک جدا شد؛ ولی با یک درسآموزی بسیار مهم از پسرک داستان، در زمینه یکی از اصول مهم حکمرانی پژوهش؛ آنهم اینکه:
«آبوخاک از ما؛ میوه از شما…»