- عدالت اجتماعی در تعادل مثلث قدرت، ثروت، قبیله - 4 شهریور 1399
- عدالت اجتماعی در تعادل مثلث قدرت، ثروت، قبیله - 21 مرداد 1399
یکبار میتوان حیات اجتماعی را مسیری ناگزیر برای رفع مایحتاج دنیایی انسان تصور کرد و یکبار میتوان حیات اجتماعی را بهترین سوهان برای شکل دادن به تنه درخت انسانیت دانست. اگر اندیشه کنیم شاید به این نکته برسیم که هیچ موجودی همچون انسان در نقطه نهایت نیازمندی نیست و هیچ موجودی همچون انسان ظرفیت پرش از قعر نیازمندی به اوج دارایی را ندارد. یک قاشق، زود پر میشود؛ اما یک دیگ بزرگ، بهراحتی پر نمیشود. انسان، برای پرش، نیازمند دورخیز است و هر چه دورخیز بیشتری کند، بیشتر میپرد. اینکه انسان در حیات اجتماعی دنیا هبوط کرده است، عقبترین دورخیزی است که میتواند داشته باشد. حال این انسان است که باید انتخاب کند در قعر بماند و غوطهور شود یا اینکه مستمسکی برای نجات بیابد و پرواز کند.
انسان در استعاره تیر و کمان
انسان در جامعه، یعنی در انتهای توان کمان برای کشیدن تیر به سمت هدف. انسان چنان ظرفیتی دارد که برای سیر بینهایت، با عمیقترین و سریعترین حرکت، نیازمند بزرگترین ظرفیت پرتاب به نام ابتلائات حیات اجتماعی دنیاست. انسان تنها، آنچنانی که انسان اجتماعی میتواند ایثار و انفاق و جهاد و … داشته باشد، ظرفیت ندارد. انسان نیازمند اجتماع است برای حیات؛ اما نه صرفاً برای رفع حوایج دنیایی، بلکه برای حرکت به سمت کمال و حیات متعالی. جامعه، انسان را به انتهای توان کمان کشیده است. حال انسان است که باید سمت خود را مشخص سازد و بر چله مستقر شود و خود را پرتاب کند. برای تقرب انسان به هدف، فقط یک راه وجود دارد که صراط مستقیم است. استقامت بر این صراط نیز حالت اعتدالی است که فرد در لایههای مختلف و مراتب مختلف وجودی خویش باید بدان دست یابد تا به صراط مستقیم هدایت شود. استقامت در صراط مستقیم را «عدالت» گویند.
استقامت در صراط مستقیم
سؤال این است که شکل زندگی اجتماعی انسان در انطباق با کدام صراط مستقیم است؟ قوامیافتگی حیات اجتماعی انسان به این است که کل انسان و انسان کل، بر مسیر قوامیافتگی قرار گیرد. حضور انسان در اجتماع، باید اجتماعی باشد، نه اینکه انسان بهصورت انفرادی در اجتماع حاضر باشد؛ چراکه قرار بود از انتهای کشش کمان، عمیقترین پرتاب را به خود ببیند. نمره قبولی کامل انسان در قوامیافتگی، به ایجاد ریل و ساختار اساسی عادلانه اجتماع است، نه اینکه صرفاً کلاه خویش را سفت بچسبد تا باد نبرد. در کنار «وَاستَقِم كَما أُمِرتَ» [1] باید ریلگذاری استقامت صورت پذیرد تا کل انسان به مقام استقامت برسد. پس نیل به «فَاستَقِم كَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَكَ» [2] دستورکار اصلی حیات فردی و اجتماعی است. در حقیقت موضوع، تکامل افراد اجتماعی است.
پس اقامه عدالت اجتماعی، عبارت است از ساخت نوعی نظام اجتماعی که ریل و کارخانه انسانسازی است و فرد اجتماعی در آن به دنبال ظهور کامل انسان کل است. انسان کل، انسان در طول و عرض زمان است. حال باید پرسشی را طرح کرد که این نظام اجتماعی چه ارکان و مؤلفههایی دارد؟ حکومت ولایت الهی، معیشت متوازن و انسجام اجتماعی، سه رکن و مؤلفه ساخت نظام اجتماعی در اندیشه اسلامی هستند. این سه را با سه عنوان «قدرت، ثروت و قبیله» میتوان متناظر دانست. این مؤلفهها چیستاند و مهمتر آنکه چه نسبتی با یکدیگر دارند؟
ارکان ساخت یک جامعه
قدرت، ثروت و قبیله سه مؤلفه اساسی ساخت هر جامعه هستند. هر جامعه، لاجرم این سه مؤلفه را بهنوعی سامان میدهد تا بتواند شکلی خاص از حیات اجتماعی را داشته باشد. قطعاً هیچ جامعهای بدون حکمرانی و تنظیم این سه رکن و مؤلفه، توان استمرار ندارد. قلب جامعه، روابط بین انسانها و شیوه تعاملات و رفتار آنهاست. پیوندهای اجتماعی که معمولاً در فرهنگ آن جامعه خود را بروز میدهند، بنیادیترین لایه اجتماع را شکل میدهند. جامعه با برشهای مختلف، اجتماعات و سازمانهای غیررسمی را شکل میدهد. خانواده و قبیله، قدیمیترین اجتماعات بشری هستند که ریشه در روابط خونی نسبی و سببی داشته و به همین جهت از ابتدای شکلگیری اجتماعات انسانی تا کنون خود را به نحوی حفظ یا بازتولید کردهاند؛ اما این پیوندها و رفتارها باید در نسبت با اقتصاد جامعه شکل بگیرد. اساساً مال و ثروت است که ستون فقرات اجتماعات را تشکیل میدهد؛ زیرا تداوم هر اجتماعی به رفع نیازهای مادی اوست اما بهنحویکه پیوندها را مخدوش نسازد. ازاینرو، اقتصاد مبتنی بر پیوندهای اجتماعی ساخته میشود و باید بشود. روابط اقتصادی در پیوندهای اجتماعی معناداری خواهند داشت و نظام اقتصادی به دنبال تقویت پیوندهای اجتماعی است. در نهایت، به یک نقطه کلیدی میرسیم: چه کسی تصمیم میگیرد و چه کسی اعمال قدرت میکند که پیوندهای اجتماعی و نظام اقتصادی بر چه سیاقی حرکت کند؟ عنصر قدرت، به لحاظ رتبه، آخرین رتبه در بین مؤلفههای اساسی ساخت جامعه است؛ اما به لحاظ زمانی، اولین و متقدمترین مؤلفه، قدرت است که حکمرانی ساخت جامعه را به عهده دارد. باید تعیین کرد چه کسانی و چه سازوکارهایی در چه محدودهای مجاز به اعمال قدرت یا تصمیمگیری هستند. در پرتو تعریف ساختارهای قدرت است که میتوان در خصوص نظامهای اقتصادی و اجتماعات، محلی برای گفتگو باز کرد. پس تشکیل حکومت، ضامن تحقق نظامات اجتماعی-اقتصادی است؛ اما این نکته را نیز باید مدنظر قرار داد که در جوامع پایدار، قدرت، برآمده از نظام اقتصادی و اجتماعی وحافظِ ارزشهای اقتصادی و اجتماعی آن جامعه است. در واقع، در یک هرمنوتیک دوگانه از یکدیگر یاد میگیرند و یکدیگر را میسازند. هر مکتب فکری که داعیه هدایت و راهبری بشر را دارد، این سه را مورد متوجه قرار میدهد و نظامی خاص بین آنان برقرار میسازد که وجه ممیزه آن مکتب با سایر مکاتب خواهد بود.
مدخل فساد، ظلم و انحراف جوامع نیز همین سه رکن هستند. همواره قدرت، ثروت یا پیوندهای اجتماعی هستند که محمل ظلمهای ساختاری و اساسی در جامعه قرار میگیرند. هر نوع خدشه و نفوذ به این ارکان، یا برهم زدن این ارکان، امکان تحقق عدالت اجتماعی به نحو تام را سلب میکند. هر جا که قوه عاقله اجتماعی این سه مؤلفه را توأمان در کالبد جامعه به تعادل رساند، آن جامعه به قوامیافتگی و استقامت در صراط مستقیم در لایه اجتماعی وارد شده است. ازاینجهت است که در اندیشه اسلامی حکومت، اقتصاد و روابط اجتماعی در قالب استقرار ولایت سیاسی الهی، معیشت متوازن و انسجام اجتماعی موضوعیت مییابد. این کالبد در کنار دمیده شدن روح معنویت، جان میگیرد و حرکت در مسیر تربیت و تقرب الهی را میتواند جستجو کند.
صبغه معنویت بر مثلث سازنده اجتماع
معنویت، روح آن کالبد است نه عضوی از کالبد؛ بنابراین اضافه شدن معنویت به ارکان سازنده اجتماع، مشابه اضافه شدن برخی فعالیتها به برخی فعالیتهای دیگر نیست بلکه از جنس تغییر شکل فعالیتها یا تغییر شکل نظام ارتباطی فعالیتهاست. معنویت، صبغه دیگری به این ارکان میدهد. ازاینروست که معنویت اسلام را باید در تکتک اعمال، احکام و تعاملات مشروع جستجو کرد. نظام اقتصادی اسلام، پیوندهای اجتماعی و ساختار سیاسی آن همگی با رنگ معنویت و توحید تعبیه میشوند. آنچه در این لایه از معنویت مقصود است، تجلیات معنویت در عرصه روابط و رفتارهای انسانی است که متناسب بحث عدالت اجتماعی است؛ ضمن آنکه، عدالت در تناظر با سایر سطوح معنویت نیز تعریف میشود. نقطه اتصال ساختارهای جامعه با توحید، ولایتی است که ضمن هدایت باطن عالم، رسالت هدایت و امامت امت را نیز بر عهده دارد تا ساختارسازی اجتماعی را با عدالت تکوینی منطبق سازد. این ولایت در عین اینکه کتاب هدایت را به همراه دارد، خود نیز میزان اقامه عدل بوده و قائم بالقسط است. قانون عادلانه صِرف، بدون میزان حاضر و ناظر، امکان تحقق تام عدالت را فراهم نمیکند.
پس آنچه ساختارهای قدرت، ثروت و پیوندهای اجتماعی را در عدالت اجتماعی اسلام شکل میدهد، معنویت و غایت توحیدی است که در تکتک اعمال، رفتارها و روابط خود را متجلی میسازد. البته باید توجه داشت که تطابق این ساختارها با فطرت و طبیعت انسان نیز مدنظر است. ساختارهای اجتماعی عادلانه، بهنوعی فضا را برای انسان تمهید میکنند که طبیعت و فطرت او ضمن پذیرش ساختارها به عمق معنایی آنها نیز التفات یابند و درگیر ظواهر نمانند.
جمعبندی
سه مهره کلیدی در بازی شطرنج جامعهسازی وجود دارد که اندیشههای مدعی راهبری انسان، دائماً در حال بازتعریف آنها و حکمرانی نسبت بینشان هستند: قدرت، ثروت و قبیله. عدالت اجتماعی اسلام نیز نظامسازی اجتماعی را بر محمل این سه مهره دنبال میکند. ولایت الهی، معیشت متوازن و تحکیم پیوندهای اجتماعی، بهترین جنس این سه مهره هستند. ابتدا باید مهره قدرت را حرکت داد، سپس نسبت بین ثروت و قبیله را مشخص کرد. قبیله، شاهمهرهای است که باید به انتهای بازی برسد و ثروت و قدرت، زمینهساز رسیدن آن به انتهای بازی هستند. این بازی، یک «بهترین راه» و «منطق بُرد» دارد که در «کتاب» آمده است؛ اما برای رفتن، نیاز به «امام» دارد.
پی نوشتها:
[1]. آیه مبارکه 15 سوره شوری
[2]. آیه مبارکه 112 سوره هود